سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 115957 | بازدیدهای امروز: 13| بازدیدهای دیروز: 11
پلوتون نویسا
شازده کوچولو - شمعی برای پلوتون
مدیر وبلاگ : شازده کوچولو[44]
نویسندگان وبلاگ :
مسافر کوچولو
مسافر کوچولو (@)[12]

گل سرخ
گل سرخ (@)[0]


تنها یک بار از سخن گفتن باز ماندم؛وقتی یک نفر از من پرسید: تو کیستی؟ . . .
لوگوی وبلاگ

نوشته های خاک خورده
جستجو
از ما بهترون
کلیک کنید
به ما بپیوندید
 
گوشهاتو بگیر!..
یاهو

سلامی برای همیشه

جشنواره پیامبر اعظم به پایان رسید و سفر من هم ،

مطلبی هم در همین رابطه آماده کرده بودم با حاشیه های جالبی رخ داد مثل رابطه پشت صحنه زوج هنری ! حسنی و علیزاده و البته سفر خودم به تهران

ولی ظاهرا باید از جایزه بهترین پوشش خبری چشم پوشی کنم چون

 

         این وبلاگ و صاحب آن غیر فعال میباشد

 

تصور میکردم شرکت در این جشنواره شروعی جدید برای کار من خواهد بود ولی اکنون خود را روی پله آخر این نردبان میبینم نه در اوج بلکه یک قدمی زمین...

 

وبلاگ من دیگر نفس نمیکشد ،باشد که صاحب آن هم از نفس کشیدن معاف شود.

 

منتظر کامنتهای کنجکاوانه ی شما هستم ، وسعی میکنم آنها را بی جواب نگذارم

 

 

                         

                                                       ایراد به عکس نگیریدا....شب بود و تو ماشین  و تاریکی و سر پیچ و ....

 

 

 




نویسنده: شازده کوچولو(یکشنبه 86/1/19 :: ساعت 5:6 عصر)

سلااام...یه نفس عمیق بکشید.....بوی بهار میاد؟

نمیاد؟خب بابا از کنار پنجره بیا کنار!حالا نفس بکش.....دیدی

 

یه عیدی واستون آوردم ، هیچ توضیحی هم نمیدم خودتون نگاه کنید

 

 

حالا بگید ما بندگی میکنیم یا این زنبورا؟

* مزاحم تفکراتتون نمیشم فقط التماس دعا دارم دعای مخصوص بی زحمت واسه یه نفر

 

پ.ن
 دوستای تهرونیم از همینجا سلام میکنم و میگم انشاالله من فردا پیشتونم امیدوارم هم دیگه رو ببینیم




نویسنده: شازده کوچولو(یکشنبه 86/1/12 :: ساعت 1:43 عصر)

ســـلام

ســـال جدید  وآغاز حکومت عشـــــق بر قلوب عاشقان، بر وبلاگستان هم مبارک

سلامتی و سروری و سعادت و....این ها  همون  ابتکار جدید امسال بود برای هفت سین که از بس شنیدیم و خوندیم از هرچی هفت سینه بیزار شدیم..بگذریم

در یک وبلاگ آشنا(لینک نداره) مطلبی در مورد ف ی ل ت ر ی ن گ خوندم که منو تحریک به نوشتن کرد تا حالا در اینمورد زیاد (چرت و پرت)شنیده بودم ،ولی مطالب این وبلاگ ارزش جواب دادن و داره..

این آقای بلاگــر اونقدر از فیلتر شدن عصبانی بود که داشت گریبان خودش را پاره میکرد.
چه نفرین ها که حواله اون فیلتر چی های مامور و معذور نکرد!

من هم از روی محافظه کاری! کاملا وارد اصل ماجرا نمیشم فقط منطق خودم رو بیان میکنم

          

قبلا گفته بودیم دنیا ،دنیاست!مجازی  و حقیقی ش مهم نیست..
گفته بودیم زندگی در دنیای مجازی هم جاریست .و هر جا زندگی جاریست قانون هم جاریست..
دنیای بی قانون، بی تمدن است. و دنیای بی تمدن، مملو از توحش..
وقتی توی دنیای واقعی مجرم هست و حبس..
دنیای مجازی هم مجرم داره و نیاز به حبس!!

حالا بریم سراغ اسلام:که میگه هر حرفی ارزش شنیدن  و هر دیدنی ارزش دیدن نداره

یعنی واسه گوشِت، واسه چشمت، واسه ذهنت، فیلتر بذار

تا اینجا اصلِ وجوب فیلتر قبول(از نظر خودم البته)

 حالا در نحوه و چگونگی فیلتر شدن احتیاج به بررسی و احتیاط بیشتر داریم

که به قول بلاگــر عزیزمون آقای داریوش . میـم ، خونه مجازی بعضی ها روی سرشون خراب نشه

یه نکته دیگه هم بگم:
شکی نیست که ما ایرانیها مولد تمدن  و قانون بودیم اون موقعی که اروپایی ها و آمریکاییها به قول آقای افتخاری در حال_ چــَرا _بودند!!دانشمندان ایرانی قلم میساییدند !!

اکنون در این عرصه هم قانون وضع میکنیم
               قانـــــون برای آزادی
 
راستی همین آقای داریوش میــم، میگفت شما بلاگـر ها در ایران چه همتی دارین با این اینترنت دیزلی وبلاگتون رو بروز میکنید..

حرف حساب دیگه جواب نداره....


 
ادامه مطلب نظرات شماست....




نویسنده: شازده کوچولو(پنج شنبه 86/1/9 :: ساعت 1:16 صبح)

این اتفاق شیرین مربوط میشه به تاریخ پست قبلیم ولی چون تازه آپ کرده بودم نگهش داشتم واسه حالا:

اصلا فکرشو نمیکردم فاطمه، نگین منو بشناسه

                                             واااااای خدااای م  م  م  ن

این یه اتفاق کاملا شخصیه ولی گفتم مگه تو دنیا چند بار ازین اتفاقات پیش میاد؟

حالا که پیش اومده بذار به بچه ها هم بگم شاید واسه بقیه هم جالب باشه

خیلی تصادفی متوجه شدم که یکی از دوستهای نتیم( که به واسطه یه نفر دیگه با هم دوست شده بودیم)  و توی هند زندگی میکنه  خاله منو که توی یکی دیگه از شهر های هند زندگی میکنن میشناسه ... جل الخالق(حالا هی بگین نت جیزه)

خیلی لحظه عجیب غریبی بود، من داشتم یواش یواش نشونیهای خالم رو بهش میدادم که دیدم اسم دختر خاله هامو داره میگه اصلا باور نمیکردم همینجوری خشکم زده بود ...

    تاثیر فیلم هندی رو میبینید!

نمیدونید چقدر ذوقیدم، من که هیچی حتی دوستم هم اشکش در اومد

یه لحظه احساس کردم به خالم نزدیکتر شدم اون موقع  یه کنفرانس 3تایی( طولی نکشید که شدیم7-8 نفر) هم ترتیب دادیم و هی تعجب کردیم


توی همین اتاق کوچک مابچه ها از گوشه کنار دنیا داشتن حرف میزدن، خدا رو چه دیدی شاید چند سال دیگه هم دیگه رو دیدیم

 

..حالا نتیجه گیری اخلاقی این اتفاق چند تا چیز میتونه باشه

1-دنیا چقدر کوچیکه

2-آدمها بیشتراز آنچه که فکر میکنن به هم نزدیکن

3-به فیلم هندی ایمان بیارید

4-دوست دوست تو میتونه بهترین دوست تو باشه

5-متروی اصفهان کی را میفته؟

 6-این آخری نتیجه گیری نبودا سؤال بود .کسی میدونه؟

اگه میخواین بدونین مطلب مسافر کوچولو در مورد سال نو چیه یه سر به وبلاگش شخصیش بزنین  گلنار

 

 


 




نویسنده: شازده کوچولو(دوشنبه 85/12/28 :: ساعت 7:36 عصر)

نام محمد را در قلبهایمان حک کردیم امسال
باشد که از سال اینده محمدی زندگی کنیم

از زندگی محمد چه فهمیدیم
از رنجهایی که از قومش کشید چقدر چشیدیم
نکند زخمی تازه شدیم روی دلش

با امانتهای محمد چه کردیم؟
از قران چه فهمیدیم
از بعثت محمد ازهجرت محمد از جنگ و صلح محمد
از اشک و لبخند محمد چه میدانیم
از میوه دل محمد چه خبر

کاش میدانستیم نور وجود محمد تنها در آن زمان نتابید
که امروز هم میشود محمد را دید
محمد در کنار امتش میماند با گریه ما اشک میریزد و با خوشحالیمان  لبخند میزند
محمد را ببینیم

محمد،ای آسمانی ترین زمینی،پادشاه عالم.ای مهربانترین یار، ای آخرین فرستاده ،پیامبر امید،خاتم النبیین

بارش آسمان بر زمینیان، تجلی نورت در سجاده نور، پدر بانوی مهربان من،ای طراوت زندگی،  پیامبر شهر رحمت



                                                                                                                 ما را دریاب....

 

 




نویسنده: شازده کوچولو(شنبه 85/12/26 :: ساعت 12:31 عصر)

<      1   2   3   4   5   >>   >