سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 115956 | بازدیدهای امروز: 12| بازدیدهای دیروز: 11
پلوتون نویسا
شازده کوچولو - شمعی برای پلوتون
مدیر وبلاگ : شازده کوچولو[44]
نویسندگان وبلاگ :
مسافر کوچولو
مسافر کوچولو (@)[12]

گل سرخ
گل سرخ (@)[0]


تنها یک بار از سخن گفتن باز ماندم؛وقتی یک نفر از من پرسید: تو کیستی؟ . . .
لوگوی وبلاگ

نوشته های خاک خورده
جستجو
از ما بهترون
کلیک کنید
به ما بپیوندید
 
گوشهاتو بگیر!..
یاهو

 

بالاخره خونه تکونی ما هم تموم شد

                                    


وای که چقدر دور ریختنی داشتیما

موقعی که دیگه بی رمق روی پله ها ولو شدم
دیگه از دست و پا توقعی نبود خواستم برم سراغ مغزم و اونو ورزش بدم ..
هرچی تلاش کردم فکرمو جمع و جور کنم نشد مخ نبود که یه پا انباری بود واسه خودش این شد که دوباره جارو گرفتم دستم...

اوه اوه چه افکاری کهنه و خاک گرفته ایی...

فکر اینکه چرا  هفته پیش دایی حسن جلو پام بلند نشد!
فکر اینکه چرا نتونستم برم جنوب
فکر اینکه درسهای این ترم و کی بخونم
فکر اینکه امسال چه رنگی مد شده
فکر اینکه چی تو وبلاگم بزنم
فکر اینکه چرا باقالی پلو لوبیا نداره!
فکر اینکه...

اجازه بدین دیگه نگم آبرو واسم نمیمونه

ولی قول میدم همشون رو بشورم اونم  با راگا بدون بو

شما آخر سالی چی دور میریزین؟




نویسنده: شازده کوچولو(چهارشنبه 85/12/23 :: ساعت 5:44 عصر)

حدود دو ماهه که پخش برنا مه طنز از سیما بدلیل ایام عزاداری سیدالشهدامتوقف شده.

ولی برنامه ی طنزی هم هست که در حال پخشه!!و اتفاقا خیلی هم باعث انبساط خاطره! 
اگه امکان دسترسی به این شبکه تلویزیونی رو ندارید هم خیلی غصه نخورید!از طریق امواج رادیو  هم میتونید حرفهاشونو بشنوید..!!نگران نباشید اونها هر کاری میکنن تا صداشونو به گوش شما برسونن!

                                              (شبکهVOA)صدای امریکا


طنز این برنامه طنز کلامیه ،مجری و کار شناسان این شبکه تلویزیونی همگی ساکن آمریکا هستن واز اونجا وضعیت زندگی شماها رو واستون توصیف میکنن..جل الخالق(حالا بازم بگید بده)

گاهی چیزایی میدونن که خود شما نمیدونین!اخباری از کشور ما دارن که خودمون تا حالا نشنیدیم!جالب ناکی قضیه به اینه که توی دهنتون حرفهایی میذارن که تا الان به گوشتونم نخورده.از قول  شماها اعتراض میکنن.از قول شماها تمجید میکنن از قول شماها محکوم میکنن ،توهین میکنن و...

و از طرف شما؛ شماهایی که فریاد مرگ بر آمریکاتون گوش دنیا رو کر کرده آمریکا رو دوست دارن از ته اعماقشون!

راستی خبر دارین برای آشوب چهار شنبه سوری هم ازتون دعوت کردن؟

                                             چه طنزی بشه 

 

                        

                   ...........................................................................

یه معذرت خواهی گنده هم بدهکارم واسه اینکه پست این دفعه دیر رسید!

شرمنده اخلاقتونم.ولی باور کنید غیبتم مجاز بود.قبول ندارین برم ولی مو بیارم؟

اصلا خودتون یه نیگا به ساعت آپ کردنم بندازین بعد بگید:آخی طفلکیحالا شاید بعدا واستون توضیح دادم 

         فعلا با اجازه




نویسنده: شازده کوچولو(سه شنبه 85/12/15 :: ساعت 5:8 صبح)

شب عیده و موقع خرید!تا حالا چند بار جنس تقلبی وبنجل خریدین؟...

میخوام یه جنس تقلبی  رو بهتون معرفی کنم اگه تا حالا نخریده باشین! در واقع یه کالای همه پسنده وبا زندگی و

آینده مون سرو کار داره..

باید در انتخاب و خریدش نهایت دقت رو به خرج بدیم جنس اصلش رو اگه گیر بیاری خیلی گرون پات در میاد  گاهی هم

قیمت خون

 از اونجایی که طالب زیاد داشت کمیاب شد ،اومدن تقلبیشو ریختن تو بازار به تعداد زیاد و ارزون، خیلی ارزون گاهی به

قیمت نگاه...

فرق اصل و تقلبی ش تو یه چیزه ؛اصلش بهت زندگی میده ولی تقلبیش زندگیتو بر باد میده

اگه تا الان نشناختینش معرفیش میکنم:عشق

نه این عشقی که تو هر شعر و ترانه ای میشنوید تو همه فیلمها میبینید و دستمایه خیلی از نویسنده ها و وبلاگ
نویسا! شده دارم از اون عشق حرف میزنم ....اون عشقی که هیچ کس ازش حرف نمیزنه

                          

راستی دیدین مد شده گاهی همکارا!وقتی میخوان پست عشقی بزنن اولش کلی قسم و آیه میخورن که نکنه کسی

بهشون سوءظن ببره!؟

آخر ما نفهمیدیم از ترسه،یا از خجالت،یا دارن خودشونو لوس میکنن!؟یکی نیست بهشون بگه اگه بده چرا
مینویسی؟اگه خوبه چرا خودتو تبرئه میکنی....ولی من؛

                       فاش میگویم و از گفته خود دلشادم          بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم      

               اگه برای معشوق زندگی نکنی پس زندگی چه معنایی داره؟

همین جا از عشقولانه نویس های عزیز هم معذرت خواهی میکنم و میگم بذارید یه بار ما پا تو کفشتون کنیم ببینیم چه مزه ایه!

 




نویسنده: شازده کوچولو(سه شنبه 85/12/8 :: ساعت 1:34 عصر)


میدونم همتون این حس رو تایید میکنید که ادمیزاد تا وقتی به خونه بخت نرفته باشه چون در واقع براش نا شناخته اس و نمیدونه چه جور جاییه! یه ترس خاصی ازش داره(هرچی فکر کردم لغت مناسب تری پیدا نکردم ببخشید)

با اینکه همیشه آرزوشو داشته!یا حداقل با یه نگاه خوشبینانه ای به این اتفاق نگاه میکرده ولی درست موقع عزیمت به خونه بخت (منظورم شب عروسیه همون لحظه ای که طایفه داماد میخونن:عروس؛ چادر به سر کن ...دیگه وقت رفتنه..یار مبارک بادا!!))ترس وجودشو میگیره(فرقی نداره عروس باشه یا داماد)
با این حال بهترین لباس رو میپوشه، چندین ساعت جلوی آینه عرق میریزه ،از همیشه خوشگل تر میشه،!!یه مجلس حسابی میگیره، کلی آدمو دعوت میکنه و ولیمه میده و..


و فردا صبح که بیدار میشه میبینه دنیا همون دنیاس آسمونم هنوز آبیه!
زندگی همچنان ادامه داره با همون روال قبلیش فقط خونه ادم عوض میشه و هم خونه اش.

حالا چرا تو همچین موقعی دارم از عروسی و خونه بخت حرف میزنم؟

چون میخوام بگم قبر هم،جای وحشتناکی نیست مثل خونه بخت میمونه!!

                                

تا وقتی نمردی از مردن میترسی از قبر و برزخ وحشت داری نمیدونی قراره کجا بری .ولی کافیه یه بار و فقط یه بار! تجربه اش کنی عین عروسی کردنه...

لباس همون لباس (سفید)مجلس به همون بزرگی (شایدم بزرگتر)شام به همون مفصلی.صبح هم که بیدار میشی میگی خب.. این که ترس نداشت!

البته کسانی  از شب اول عروسی و شب اول قبر میترسن که  قبل از اون  پاکی خودشون رو لکه دار کرده باشن .


اینم یه مصداق بارز:

خواهر شهیدی تعریف میکرد:که بعد از شهادت داداشش اونو توی خواب دیده بود که لباس دامادی پوشیده ...

 


 




نویسنده: شازده کوچولو(یکشنبه 85/12/6 :: ساعت 12:20 صبح)

فکر کنید مدتها بیاین و برین هی به این مخ والبته کیبورد فشار بیارین بلکه پستها تون ارزش خوندن داشته باشه ارزش نظر دادن داشته باشه، ارزش وقت ملت رو داشته باشه.. نمیخوام بگم واسه منتخب شدن ،ولی برای خوب بودن و بهترین بودن تلاش کنی...

و دقیقا تو همون 3-4 روزی که خسته میشی و میری استراحت  و وبلاگو میسپاری دست خدا ...منتخب میشی...جل الخالق!

گرچه امروز  که پارسی بلاگ رو باز کردم تو مقام ! دوم بودم ولی بادیدن صفحه نظراتم یه احساس بدی پیدا کردم!
نه اینکه بخوام کلاس بذارم خب هر کسی وقتی ببینه نظرات وبلاگش ییهو از 5-6 تا میره رو 46 تا نظر ذوق زده میشهولی اون موقعی که همون 6 تا نظر رو با جون و دل میخوندم بیشتر کیف میکردم تا حالا که جواب تبادل لینک رو بدم و تبریکات دوستان  رو بخونم... خیلی کسل کننده بود..

احساس کردم هیچکدومشون به خاطر من  و پلوتونم نیومدن اینجا..نظراتی که بخاطر منتخب بودن توی وبلاگم سرازیر شد ذره ای برام ارزش نداره!(گرچه همینجا از محبت همه شون ممنونم و قول میدم وبلاگهای تک تک شون رو بخونم  )!
..

                                                 _______________________________

حالا خودمونیما این منتخب شدنم معجزه ای یه ها!اگه واسه وبلاگت خودتم بکشی تا وقتی منتخب نشی کسی نمیاد سراغت..حالا این مسئله خوشاینده یا نا خوشایند من نمیدونم!

حالا دیگه برای منتخب شدن نمینویسم..دیگه برای بالا بردن آمار نظرا هم نمینویسم..که اگه عقده ای بود!بر طرف شد!!
حالا دیگه منتخب نیستم وهمچنان برای تنهایی های پلوتونم مینویسم...




نویسنده: شازده کوچولو(یکشنبه 85/11/29 :: ساعت 2:35 عصر)

<      1   2   3   4   5   >>   >